مهدویت و مدینه فاضله (3)

نویسنده : حسین مسعودی




مدينه فاضله در عصر جديد

مدينه فاضله در تفكر عصر نوين، تصوير و معناي تازه اي مي يابد. از ابعاد انتزاعي و آسمانيِ آن كاسته مي شود و بر ابعاد عيني، انساني و زمينيِ آن افزوده مي شود. عصر جديدي كه پس از دوره رنسانس سر از بستر تاريخ بر مي دارد، حامل يك تفكر زميني و انساني است. اين شيوه، به تدريج تكوين مي يابد و چند قرن توالي حوادث و رويدادهاي تازه لازم است تا صراحت آن را تجلي و ظهور بخشد. ضمير ناخودآگاه انسان عصر جديد، كه مملو از عقده ها و فشارهاي قرون وسطايي است، اكنون مجالي مي يابد كه آزادانه به آنچه مي خواهد بينديشد و آنچه را كه دوست مي دارد طلب كند. او خود را،كه قرنها لگدمال تعصبات كور مذهبي بوده، مي جويد و زميني را كه همواره تحت الشعاع آسمان منكوب و ملعون شمرده مي شده مي طلبد. هزاران سال خود را باور نداشته بود و از خود فراموش كرده بود و اكنون، تازه خود را به خاطر مي آورد. قرنهاي متمادي در گوش او زمزمه هاي ديگري مي خواندند و امروز آن تلقينات سخت مورد تنفّر اوست. او، خود را مي جويد و خود را مي يابد. عصر جديد، عصر انسان است. دوره اي كه مي توان تمام گذشته ها را در آن استحاله كرد. از اين روي، متفكران، در اين دوره، انسان را وجهه آمال خود قرار مي دهند. به او، مي انديشند و براي او، بويژه به آن بُعد از وجود او، كه به گمان آنان فراموش تاريخ، و بويژه، فراموش تاريخ مذهبي شده; يعني، بُعد زميني او. و هر چه از طليعه آن عصر مي گذرد، بر تنومندي و تناوري آن انديشه ها نيز افزوده مي گردد، به طوري كه در قرن هيجدهم، يعني، در اوج تفكر روشنگري اروپا، انسان و پيشرفت انساني محور همه چيز قرار مي گيرد. ديگر انسان آن موجود گناهكار فطري كه در سنت مسيحي بايد فديه اي در بخشايش و آمرزش او نثار كرد، نيست. او، گل سرسبد هستي است و پيشرفت و تعاليِ او، مقصود هر نوع كوشش و بينشي. در همين راستا قراءت جديدي نسبت به سعادت و خوشبختي انسان و نسبت به آرمان شهر انساني كه در بستر آن، خوشبختي انسان به ثمر مي آيد، تكوين مي يابد. ديگر تفكّر آن جهاني رنگ باخته است و انسان، بهشت موعود را بر روي همين كره خاكي مي جويد. به تعبير برخي محققين:
(انتظاراتي كه در مورد ترقي انسان داشتند، حدّ و مرزي نمي شناخت… تصور مي كردند كه علم و پيشرفت مادّي، خود به خود، خوشبختي و فضيلت به بار مي آورد. انسان مي توانست بهشت را براي خود بر روي زمين بسازد… در مجموع، فلسفه تاريخ نويني طرح شده بود كه قايل بود انسان در همين زندگي، فقط به مدد تلاش خود، به كمال دست خواهد يافت… و اين به قول كارل بكر، يك نوع (معاد انديشي معاش آميز، يا آخرت انديشي دنياپرستانه) بود، به عبارت ديگر، تجلي و تجسّم تازه اي از مدينه الهي و آسماني بر روي زمين. آيندگان و نه خداوند، در مورد تلاشهاي كنوني بشر، قضاوت خواهند كرد. اميد آينده بود كه به كوشش افراد انساني معني مي داد. (انسان كامل)، آينده موضوعِ عشق و ايثار قرار مي گرفت33.)
اين نوع تفكّر در قرنهاي بعد، باز هم استحكام و تظاهر بيشتري مي يابد، به طوري كه تفكّر (انسان مدار)،و در اشكال افراطيِ آن، به تدريج، جاي خود را به مذهب (انسان مدار) وا مي گذارد.
در همين زمان است كه فيلسوفاني چون اگوست كنت و روان شناساني چون اريك فروم از (مذهب انسانيّت)، (هنر عشق ورزيدن)، به انسان و اديان انسان مدارانه سخن مي گويند.
اگوست كُنت، مؤسس فلسفه تحصّلي (پوزيتيويم)، در اوج تفكر انسان مداري قرن نوزدهم اروپا، پس از طرد مذاهب خدامدار، (مذهب انسانيت) را پايه گذاري مي كند و در كتاب (شرعيات مذهب تحصّلي) به بيان آداب (عبادت بشريت) مي پردازد34.
اريك فروم، روان شناس پرآوازه قرن بيستم نيز، در كتاب (روان كاوي و دين) اديان را به دو نوع تقسيم مي كند:

1. اديان خودكامه و به تعبير او، اديان خدامدار.

2. اديان نوعخواهانه.

در توضيح دسته اخير مي نويسد:
(اديان نوعخواهانه بر خلاف اديان خودكامه، بر محور انسان و توانايي او بنا شده اند. انسان بايد نيروي منطق خود را جهت شناسايي خويشتن، رابطه اش با همنوعان و همچنين موقعيت خود در جهان، توسعه دهد. او، بايد حقيقت را با توجه به محدوديتها و همچنين استعدادهاي بالقوه خود بشناسد. همچنين بايد نيروي عشق ورزيدن را چه نسبت به ديگران و چه نسبت به خويشتن توسعه بخشيده و همبستگي با همه موجودات زنده را تجربه كند35.)
البته اين تفكّر، همانطور كه يادآور شديم، در طول چند قرن و پس از پشت سرگذاردن حوادث و رويدادهاي بسيار، قالبي چنين افراطي مي يابد. در هر حال، طليعه هاي نخستين تفكّر انسان گرايانه را در آثار (اومانيست) هاي دوره رنسانس و پس از آن مشاهده مي كنيم. (يوتوپيايِ) 36 توماس مور و (نيوآتلانتيس) 37 فرانسيس بيكن، نمونه هايي از آن آثار است. هر دو اثر ياد شده روايت آرمان شهر انساني هستند كه نويسندگان آثار مزبور، يا خود بر حسب تصادف بدان سامان راه يافته اند و يا گزارش آن را از زبان روايتگران جهانگرد بازگو مي كنند. بويژه در اثر دوّم، ريشه هاي نگرش انسان مدارانه در عصر نويسنده محسوس تر است.
آرمان شهري كه انديشه وراني چون (مُور) و (بيكن) ترسيم مي كنند، با نيك شهر افلاطوني و يا ارسطويي تفاوت ساختاري و محتوايي بسيار زيادي دارد.
توماس مور، از جمله (اومانيست) هاي مسيحي عصر خويش به شمار مي آيد. كتاب (يوتوپياي) وي مشتمل بر دو بخش است:
در بخش نخست، وي به شدت شرايط اجتماعي، اقتصادي جامعه اروپايي، بويژه، كشور انگلستان را مورد انتقاد قرار مي دهد.
و در بخش دوّم، از زبان يك جهانگردِ نه چندان معروف، به تصوير آرمان شهر مي پردازد كه در آن از اوضاع نابسامان و نامهرباني كه در كل سطح اروپاي آن زمان مشاهده مي شد، اثر و نشاني وجود ندارد. روايتگر اين سرزمين شخصي است به نام رافائل هيثلودي كه از آن بهشت زميني چنين ياد مي كند:
جزيره اي دور افتاده در كرانه (جهان نو) كه در آن نظام و سامان جامعه، يكسره عقلاني و بقاعده و حساب شده است و به همين سبب، از فساد و نابسامانيهاي ديگر جوامع در امان است. در آن جا اثر و نشاني از مالكيت شخصي، كه سرچشمه همه مفاسد اجتماعي و اقتصادي است، خبري نيست. همه چيز در عين حال، به وفور و فراواني يافت مي شود. مردم در قناعت و سادگي به سر مي برند. هر شخصي در هر موقعيت و مقام اهل كار و فعاليت و تلاش است. شش ساعت در روز كار مي كنند و ساير اوقات را به ديگر مسائل زندگاني مي پردازند. فضاهاي شهر و بازارها پاك و پاكيزه است و اجازه ورود هيچ چيز ناپاكي را به سطح شهر نمي دهند. شهرها و خانه ها و خيابانها شبيه به يكديگر ساخته شده اند و از اختلاف هول انگيز و نفاق افكن طبقات اجتماعي در آن جا اثر و نشاني نيست38.
در يوتوپيا، هيچ زمينه اي براي كاهلي و فسادهاي اخلاقي وجود ندارد. مردمان به راحتي از فزونيهاي خود مي گذرند تا كاستيهاي همنوعان خود را جبران كنند. نظام ارزشي آنان با نظامهاي ارزشيِ متداول در جوامع ديگر بسيار متفاوت است. به زر و سيم اهميت نمي دهند و از اشياي قيمتي در جايگاههاي پست و كم اهميت بهره مي برند. جامه هاي حرير و زربفت را خوار مي شمارند و در عوض لباسهايي بسيار ساده و بدون تجمّل مي پوشند.
خلاصه ارزشهاي اشرافي و متداول، براي تفاخر و استقلال نسبت به يكديگر را برانداخته اند. به علم و دانش اندوزي ارج فراوان مي نهند و با اين كه با جهان بيرون ارتباط چنداني ندارند، امّا به پيشرفت هاي قابل توجهي در زمينه هاي مختلف علمي دست يافته اند.
به فضيلتهاي معتدل اخلاقي احترام و اعتناي تام دارند. فضايلي چون زيستن بر حسب طبيعت، رويه ميانه و معتدل، نوع دوستي و كمك به ديگران، ترك لذت هاي موهوم، برخورداري از لذتهاي طبيعي و حقيقي، پارسايي در سودجويي براي خويشتن و برتري دادن خيرهمگاني بر خير شخصي و…39.
در آن جا، همانطور كه گفتيم، تعلق و مالكيت خصوصي وجود ندارد. از طرفي نعمت به فراواني يافت مي شود و همه اهل تلاشند، از اين روي اگر زماني يك نفر به دلايل موجه و با اجازه متوليان شهر، به مسافرت بپردازد، در سفر هيچ بر نمي دارد، زيرا به هر جا كه برسد مانند خانه خود وي محسوب مي گردد و….
در اين بهشت زميني، دين نيز، جايگاه ويژه اي دارد. اگر چه بنابر مدارا و تساهل ديني است و به همين دليل با صاحبان افكار و اديان مختلف به تساهل برخورد مي شود، ليكن در يك سري عقايد ديني همگي مشترك هستند. اصول عمده اعتقادي و ديني آنان عبارت است از: اعتقاد به خداي يگانه، و جاودانگي روح،و اعتقاد به روز فرجام و دادخواهي، يعني معاد40.
به طور كلي، يوتوپياي توماس مور، شهري است انساني كه انسان، رفاه، آسايش و به زيستي او، محور توجه است و برجسته ترين و پررنگ ترين بخش اين داستان را آرامش، آسايش و آسودگي او تشكيل مي دهد. در هر حال، در مقايسه اي ميان ديد گاه او و گذشتگان بر مدينه فاضله، تفاوت عمده اي ميان آن و تصوير انتزاعيِ افلاطوني و يا ارسطويي نسبت به نيك شهر مشاهده مي كنيم.
همين طور آرمان شهري، با اين كه جنبه زميني دارد، راه به آسمان را نيز باز گزارده است. مور، انساني پارسا و مسيحيِ بسيار معتقدي بود (به طوري كه بعدها جان خود را در راه پيروي خالصانه از تعاليم دين كاتوليك از دست داد و از طرف كليسا به عنوان يكي از قديسان شهيد مورد ارج قرار گرفت) و به همين دليل يوتوپيايي او، جامعه اي است كه در عين توجه به مسائل اين جهاني انسان، ارزشهاي اخلاقي و ديني نيز در آن كاملاً مشهود و مشخص است. و اين جمع آرمانها در زماني اتفاق مي افتد كه مي دانيم تفكرات اومانيستي هنوز جسارت لازم را براي جدايي از آرمانهاي ديني نيافته بودند و چند قرن زمينه سازي لازم است، تا آن افكار مواضع صريح خود را نه فقط در مغايرت با دين و خدا محوري، بلكه در منافرت با آن ابراز دارند.
بعد از مور، طرح (مدينه فاضله) را در (نيوآتلانتيس) فرانسيس بيكن مي يابيم (وي را نخستين فيلسوف جديد اروپا و پدر علم جديد مي نامند.) بيكن پيش از نگارش نيوآتلانتيس، در آثار ديگر خود، از انديشه مدينه فاضله انتقاد كرده بود و آن را انديشه اي خيالي و غير مفيد دانسته بود، امّا در اواخر عمر با نگارش كتاب ياد شده، به طرح يك آرمان شهر انساني پرداخت و در آن رؤياهاي خود را به عنوان فيلسوف تجربه گراي اومانيست قرن هفدهم، در قالب روايتي واقعي بازگو كرد.
مدينه فاضله او، چهره اي كاملاً انساني دارد (همان طور كه خود وي، وجهه اي كاملاً اومانيستي داشت.) سخن در آن از رفاه و آسايش دنيايي انسان است. در اين جامعه، حكومت در دست علماست و وظيفه اين عالمان، تأمين آسايش و رفاه مادي بشر است. به همين دليل، (علم) از نظرگاه وي، معادل با (علم) در سنت قرون وسطايي نيست، بلكه مراد از آن، علوم تجربي و طبيعي است و منظور از عالم، فيزيكدان، رياضيدان، شميدان، اقتصاددان، معماران و صنعتگران و… است. در آن جا، همه چيز در خدمت دانايي، اندوختن دانش، اكتشاف و اختراعات جديد و ضبط و نگاهداري و بهره برداري از آنهاست. مدارس، دانشكده ها، بيمارستانها، آزمايشگاهها و مراكز تحقيقاتي و پژوهشي همه در راه توسعه علم است و توسعه علم براي چيره شدن بر طبيعت (فراموش نمي كنيم كه در افكار بيكن يك انديشه بسيار معروف وجود دارد، معادله اي با عنوان: علم مساوي است با قدرت.) و چيره شدن بر طبيعت در خدمت رفاه و آسايش انسان.
(درآن جا خانه اي به نام خانه سليمان قرار دارد كه به منزله دارالشوري و مقرّ حكومت است. اين خانه در خدمت تمام بشريت است كه هدف از تأسيس آن، توسعه علوم و معارف بشري است. البته پژوهش و علمي كه در زندگي دنياوي براي بشر سودمند است. در واقع حكومت آن جا، حكومت علم و يا عالمان، يعني فيزيكدانان، شيميدانان، جامعه شناسان، اقتصاددانان، معماران و بالاخره صنعتگران است، آن هم مستقيماً بر طبيعت، نه بر رعيت41.)
در (نيوآتلانتيس) بيكن از مذهب و مراسم مذهبي نيز يادي در ميان است. به عنوان مثال، وي در شهر جديد خود از سالنهايي نام مي برد كه مردم براي عبادت در آن گرد مي آيند و به پرستش خدا مي پردازند، امّا او نيز مانند بسياري از (اومانيست) هاي معاصر خويش، دين را در حاشيه قرار مي دهد و همان طور كه يادآور شديم، مركز ثقلِ مدينه فاضله او، علم جويي انسان مدارانه و معاش گونه است.

پی نوشت ها :

33. (علم و دين) ايان باربور، ترجمه خرمشاهي 79/، نشر دانشگاهي.
34. (فلسفه عمومي يا مابعدالطبيعة) پل فولكيه،ترجمه يحيي مهدوي 161/.
35. (روان كاوي و دين)، اريك فروم، ترجمه آرسن نظريان 49/.
36. Utopia، يوتوپيا واژه اي يوناني است كه توماس مور آن را از ريشهou-toposساخته است كه به معناي (هيچستان) يا (لامكان) است و به تعبير فيلسوف بزرگ ايراني، شيخ شهاب الدين سهروردي (ناكجاآباد).
37. New. Atlantis.
38. (يوتوپيا)، توماس مور، ترجمه داريوش آشوري و نادر افشار نادري 79 ـ 84.
39. (همان مدرك) 95/ ـ 102.
40. (همان مدرك) 132/ ـ 135.
41. ( احوال و آثار و آراي فرانسيس بيكن) دكتر محسن جهانگيري 69.
منبع:www.bashgah.net